توجه شیخ جعفر به فقرا
همه جوامع در طول تاریخ بشری از شکل گیری دهکده های اولیه تا عصر جدید و ظهور دولت- ملت ها، همگی به نوعی شاهد بروز فاصله طبقاتی در جامعه بوده، بگونه ای که برخی همواره از مکنت و ثروت برخوردار بوده اند و عده ای دیگر، در سطح پایین تری از رفاه و آسایش روزگار را بسر می کرده اند. از همین رو نیز، دستگیری از نیازمندان و کمک به رفع حوائج مردم در همه ادیان و فرق و جوامع دین مدار و بی دین و.... امری پسندیده بوده و به علت تطابق با فطرت انسانی دائما مورد سفارش بوده است.
شاید بتوان ادعا کرد که دین مبین اسلام بیش از هر اندیشه و مکتب بشری به رسیدگی به امور فقرا و مساکین جامعه، بذل توجه نموده و کوشش کرده است با وضع قوانین و صدور دستورات و فرامین اخلاقی و ارزشی، جامعه را به سمت انفاق و اطعام و کمک به نیازمندان و مواردی از این دست سوق دهد، و لذا قرآن و سنت و سایر منابع حقوق اسلامی، سرشار از فرامین و رهنمودهای تامین کننده رفاه حال این طبقات درمانده جامعه است.
از سوی دیگر، فرهنگ اسلامی طوری مسلمانان را تربیت و هدایت کرده است که فرد فرد این جامعه، همچنان که به حفظ حیات و رفاه خویش اهمیت می دهند، نسبت به آسایش دیگران نیز مسئولیت داشته و باید در اندیشه غم و شادمانی دیگران نیز باشد . این جامعه همان است که خداوند آنرا خانواده خود (عیال لله ) دانسته است و بافت آن در سوز و ساز و فقر و غنا و بی نیازی و نیازمندی به هم گره خورده و آمیخته شده است .
با توجه به آنچه گفته شد، قرآن با تعابیر متعدد م?منان را به کمک به فقرا و مساکین فرمان داده است؛ از جمله در آیه: «اَنفِقوا مِمّا رَزَقنـکُم مِن قَبلِ اَن یَأتِیَ یَومٌ لا بَیعٌ فیهِ ولا خُلَّةٌ و لا شَفـعَةٌ» (بقره/ 254) به انفاق کردن در دنیا پیش از فرا رسیدن قیامت، دستور داده است.( منافقون/10) نیز گاه خداوند به پیامبر اکرم(ص) توصیه فرموده که این فرمان الهی را به بندگان خدا ابلاغ کند: « قُل لِعِبَادِیَ الَّذینَ ءامَنوا یُقیمُوا الصَّلوةَ ویُنفِقوا مِمّا رَزَقنـهُم سِرًّا و عَلانِیَةً مِن قَبلِ اَن یَأتِیَ یَومٌ لا بَیعٌ فِیهِ...»( ابراهیم/31) و گاه م?منان را به سبب انفاق نکردن در راه خدا توبیخ کرده است(1): «و ما لَکُم اَلاّ تُنفِقوا فی سَبیلِ اللّهِ...»( حدید/ 10)
سیره اهل بیت عصمت و طهارت نیز، سراسر مملو از زیبایی کمک و همنشینی و توجه به فقرا و درماندگان می باشد. « وقتی امام باقر (ع) پدرش علی بن الحسین (ع) را غسل می داد، چشم همراهان او به بدن امام سجاد (ع) افتاد و دیدند که زانوها و سرانگشت پاهای او، از زیادی سجده پینه بسته است و کتف او نیز پینه بسته است . به امام باقر (ع) عرض کردند: پینه بستن پای او از ادامه سجده های مکرر و طولانی است، اما شانه های او چرا پینه بسته است ؟ امام (ع) فرمود: اگر پدرم نمرده بود چیزی به شما نمی گفتم . روزی نبود مگر اینکه او مسکین یا مساکینی را در حد امکان سیر می کرد و وقتی شب می شد، آنچه از خوردنی در منزل اضافه داشت در کیسه ای می گذارد و در هنگامی که مردم می خوابیدند، آنها را بر دوش می گذارد و بسوی منازل افرادی می رفت که از روی حیا از مردم در خواستی نداشتند و آنها را بین آنها تقسیم می کرد، به گونه ای که آنها متوجه نشوند، تنها من می دانستم و البته هدف او این بود که بطور پنهانی و بدست خود صدقه بدهد و می فرمود: صدقه السر تطفی غضب الرب کما تطفی الماء النار فاذاتصدق احدکم فاعطی بیمینه فلیحفها عن شماله . صدقه پنهانی شعله های غضب پروردگار را خاموش می کند، همان گونه که آب آتش را خاموش می کند، وقتی کسی از شما با دست راست خود صدقه می دهد، آن را از دست چپ مخفی بدارد.(2)
در روش و منش زندگانی علما بزرگ و مردم دار حوزه های علمیه نیز، توجه به ضعفا و مساکین سابقه دیرینه داشته و به یکی از سنن باارزش علما مردمی تبدیل شده است. مرحوم محدث نورى در احوالات شیخ جعفر کاشف الغطا نقل می کند که : « او به ضعفاء و فقراء و مومنین بسیار توجه مى نمود و در این باره حکایات زیادى دارد که اگر جمع شود یک کتاب بزرگ مى شود و از جمله آن حکایات، حکایتى است که شایسته است از باب نمونه ذکر شود و آن این است که ثقه عدل جناب سید مرتضى نجفى که در اوئل عمر خود، شیخ را درک کرده نقل فرموده است که روزى شیخ، براى نماز ظهر دیر کرد مردم که از آمدن شیخ مایوس شدند، هر کدام مشغول نماز خود شدند و نماز را فرداى بجاى آوردند که ناگاه شیخ داخل مسجد شد، چون ایشان را دید که فرادى نماز مى خوانند، آنان را توبیخ و سرزنش کرد و فرمود: آیا در میان شما یک نفر آدم عادل نبود که نماز را با جماعت بخوانید؟! در این حال نظرش به شخصى از تجار افتاد که مردى صالح و معروف به وثاقت بود که مشغول به نماز است، شیخ تشریف برد پشت سر آن مرد ایستاد و به او اقتدا کرد، مردم نیز تماما اقتدا کردند، آن مرد چون فهمید که شیخ و تمام حاضرین به او اقتدا کرده اند، خجالت کشید و مضطرب شد ولى نمى توانست نماز را قطع کند، بالاخره نماز را تمام کرد در حالى که از شرم غرق عرق شده بود، پس از جاى خود برخاست و به شیخ عرض کرد آقا تو با این عملت مرا کشتى، شیخ او را بنشانید و فرمود باید نماز عصر را هم پشت سر تو اقتدا کنیم، آن مرد التماس زیادى کرد که مرا معاف کنید مرا چه با امامت، فرمود باید نماز عصر را هم بخوانى، آن مرد تضرع بسیارى کرد که من قدرت این کار را ندارم، شیخ فرمود: یا باید نماز عصر را به امامت بجا بیاورى یا آن که دویست شامى براى فقرا حاضر نمائى (شامى پولى بوده قریب به دو هزار دینار ) عرض کرد: مى دهم فرمود: الان حاضر است، آن مرد دویست شامى حاضر کرد، شیخ آن پول ها را گرفت و در مسجد بین فقراء تقسیم کرد، آن وقت خود در محراب ایستاد و نماز عصر را با جماعت خواند.»(3)
پی نوشتها:
1.محمد حسین طباطبایی، المیزان، قم، دفتر انتشارات اسلامی، ج19، ص174 ـ 175.
2.محمد رضا اکبری ، قصه های تربیتی چهارده معصوم (علیه السلام) ، قم، موسسه تحقیقات و نشر معارف اهل البیت (ع(ص76
3.شیخ عباس قمى ، فوائد الرضویه، تهران، انتشارات خیام، ص 72
منابع:
فوائد الرضویه
+ سلام.دوستان عزیزی که افتخارمیدن و به این وبلاگ سر میزنن من مدتیه تو فیسبوک به اسمalikhodabakhshi@gmail.comفعالیت میکنم. یاعلی